یادی از غلامرضا رشید یاسمى

رشید یاسَمى، غلامرضا. شاعر، منتقد، پژوهشگر حوزه‌هاى ادب و تاریخ، مترجم و از نخستین استادان دانشگاه تهران. در سال ۱۲۷۳ش. (نک: میرانصارى، ج ۵، ص ۴۰۸)، در خانواده‌اى از سران ایل کرد گوران، در قصبۀ گهواره (تلفّظ محلّى آن: گاواره)، در استان کرمانشاهان، به دنیا آمد. پدرش، محمّد ولى‌خان میرپنج، «مردى با سواد و خوش‌خط و در لباس جنگ و سوارى ادب‌دوست و شاعرپیشه بود» (فلسفى، ص ۴). مادرش، نورتاج خانم، دختر خسروى کرمانشاهى بود. رشید یاسمى در مقاله‌اى با عنوان «چگونه شاعر و نویسنده شدم»، زندگینامه‌اى از خود به اختصار نوشته و پدر و مادر، محیط و فضاى دوره کودکى و زمینه‌هاى شکل گرفتن تعلیم و تربیت خود را وصف کرده است (نک: رشید یاسمى، غلامرضا، «چگونه شاعر و نویسنده شدم»، ص بیست ـ بیست‌وچهار) و این زندگینامه سرچشمۀ همه اطّلاعاتى است که در منابع مختلف و به روایت‌ها و اشکال گوناگون دربارۀ او ذکر کرده‌اند.

رشید یاسمى، پس از تحصیل مقدّمات ادب فارسى و عربى و فرانسوى در زادگاه خود و در کرمانشاه، به تهران آمد و در مدرسۀ سن‌لوئى به ادامه تحصیل مشغول شد و در اندک زمان زبان فرانسه را به خوبى فراگرفت. نظام وفا، که در آن مدرسه ادبیات تدریس مى‌کرد، ذوق ادبى او را برانگیخت و او را به سرودن شعر ترغیب کرد. او در آن زمان و در آن مدرسه با نام «رشیدالسّلطان کرمانشاهى» معروف بود (نفیسى، ص ۳۵۸). ایام تحصیل او در این مدرسه با برخوردهاى شدید نگرشى میان دو دسته از شاعران هم‌زمان بود: سنّت‌ستیزان ادبى به پیشاهنگى نیما یوشیج و شاعران هوادار تحوّل ملایم و پاسدارى از سنّت‌هاى کهن ادبى در شعر به رهبرى محمّدتقى بهار (ملک‌الشّعراء). رشید یاسمى و دوستان جوان همفکرش بر آن شدند که آن‌ها هم به عرصۀ نبرد ادبى وارد شوند. نخست، جرگه‌اى به نام «جرگۀ دانشورى» تشکیل دادند، و از میان نام‌آوران ادبى آن روز، بهار را به سرپرستى برگزیدند و آن جرگه به «انجمن دانشکده» تغییر نام یافت که مجلّۀ دانشکده بعدها به عنوان سخنگوى آن تأسیس شد (رشید یاسمى، غلامرضا، همان، ص بیست‌وسه؛ همو، مقالهها و رسالهها، ص ۳۱۹ به‌بعد).

رشید یاسمى از طریق بهار با ویژگی‌هاى سبک خراسانى در شعر آشنا شد. با گذشت زمان، این آشنایى چندان عمیق شد که اثر خود را در شعر او تا پایان عمر برجاى نهاد. در عین حال مراودات ادبى او با شاعران و ادیبان سنّت‌گراى دیگرى چون افسر (محمّدهاشم میرزا، ۱۲۸۷ق ـ ۱۳۱۹ش) و حسین سمیعى (ادیب‌السّلطنه، ۱۲۹۳ق ـ ۱۳۳۲ش) گسترش یافت و، میل به آموختن بیشتر و دقّت عمیق‌تر در ادب فارسى در او شدّت گرفت، که حاصل آن تسلّط یافتن او بر دقایق ادبى بود (رشید یاسمى، غلامرضا، «چگونه شاعر و نویسنده شدم»، همان‌جا).

رشید یاسمى، پس از گذراندن دورۀ سه ساله تحصیلات در مدرسۀ سن‌لوئى، به اصرار خانواده به کرمانشاه رفت و به خدمت وزارت معارف (اکنون: وزارت آموزش و پرورش) درآمد. او، گذشته از تاریخ ادبیات و تاریخ، فرانسه و انگلیسى هم در مدارس کرمانشاه تدریس مى‌کرد (میرانصارى، ج ۵، ص ۴۰۸ـ ۴۰۹). على دشتى مى‌نویسد در ۱۲۹۹ش. که او را از تهران تبعید کرده بودند، مدّتى در کرمانشاه اقامت کرده و با رشید یاسمى در آن شهر آشنا شده است. دشتى از فضل و کمال رشید یاسمى به نیکى یاد مى‌کند و مى‌گوید زبان فرانسۀ خود را نزد رشید یاسمى تقویت مى‌کرده است و بسیارى از عصرها در صحراهاى خوش‌منظر و پر گل و گیاه پیرامون شهر دربارۀ آثار ادبى فرانسوى بحث و گفت‌وگو مى‌کرده‌اند. رشید یاسمى در آن زمان ۲۶ ساله بوده است (دشتى، ص ۱۵).

رشید یاسمى، پس از شش ماه تدریس در کرمانشاه، مدیریت مدرسۀ متوسّطۀ نمره‌یک (دبیرستان احمدیه) را برعهده گرفت، امّا در کرمانشاه نماند و در ۱۳۰۰ش، کمى بیش از یک سال بعد، از خدمت در وزارت معارف استعفا کرد (میرانصارى، ج ۵، ص ۴۱۰) و راهى تهران شد. در ۱۳۰۱ش. به وزارت مالیه (اکنون: وزارت دارایى) منتقل شد و تا ۱۳۰۴ش. در سمت‌هاى مختلفى خدمت کرد و سپس، به عنوان منشى و مترجم، به دفتر مخصوص شاهنشاهى، از دوایر وزارت دربار که مسئولیت آن در آن زمان با تیمورتاش بود، انتقال یافت (همان، ج ۵، ص ۴۲۰ـ۴۲۵). تا ۱۳۱۲ش، که به مدرسۀ دارالمعلّمین عالى (بعداً: دانشسراى عالى) منتقل شد، در وزارت دربار مشغول به کار بود. ولى در شهریور ۱۳۰۸ش، در نامه‌اى خطاب به وزیر دربار، از وضع خود اظهار نارضایى کرد و گفت: «شغل کنونى چاکر در دفتر مخصوص، با اینکه موجب مباهات است، هیچ نوع توافقى با فنّ و ذوق این بنده نداشته… عمر چاکر عاطل و باطل و از تکمیل خویش بازمانده‌ام» (نک: همان، ج ۵، ص ۴۲۳).

رشید یاسمى، در دهه نخست ۱۳۱۰ش، که در تهران به خدمت در وزارت مالیه و دربار مشغول بود، از تحصیل بازنماند. برخى از متون را نزد استادان فلسفه، حکمت و عرفان خواند. میرزا طاهر تنکابنى، مهدى الهى قمشه‌اى و ملّا عبّاسعلى کیوان قزوینى از استادان او در این مدّت بوده‌اند. مطالعۀ عمیق‌تر او در زمینۀ حکمت و عرفان اسلامى تأثیر خود را در شعر او برجاى نهاد و رایحه‌هاى فلسفى و حِکمى، که گاه از بعضى ابیات او استشمام مى‌شود، حاصل تحصیلات او در این حوزه‌هاست. در دیوان او شعرهاى عمیق و خیال‌انگیزى مى‌توان یافت که بر تعقّل فلسفى و تربیت ذهنى او در عرصۀ فلسفه، حکمت و عرفان گواهى مى‌دهد. رشید یاسمى در آن سال‌ها در دارالفنون هم مدّتى تدریس کرد و در سال ۱۳۱۲ش، پس از عبّاس اقبال آشتیانى، به‌تدریس تاریخ در آن مدرسه پرداخت (همان، ج ۵، ص ۴۲۷). با روزنامۀ شفق سرخ، به سردبیرى على دشتى، که از معتبرترین نشریه‌هاى زمان خود بود، همکارى داشت و در ستونى با عنوان «انتقادات ادبى»، بر آثار نویسندگان و شاعران معاصر نقد مى‌نوشت. نکته‌سنجى او در این نقدها، که با درک ادبى، ذوق هنرى، متانت و انصاف و ادب همراه بود، مایۀ شهرتش شد (فلسفى، همان‌جا؛ رعدى آذرخشى، ص ۴۴۱ـ۴۴۶).

رشید یاسمى، در ۱۳۱۳ش که قانون تأسیس دانشگاه تهران در مجلس شوراى ملّى به تصویب رسید، یکى از صاحب‌نظرانى بود که با نگارش رساله‌اى تحقیقى در حوزۀ تخصّصى خود و تصویب آن در شوراى دانشگاه، به استادى پذیرفته شدند. سپس رساله‌اى با عنوان آیین نگارش تاریخ نوشت و در پى آن، به عنوان استاد تاریخ پس از اسلام، تدریس در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران را آغاز کرد و تدریس او تا ۱۳۲۸ش. ادامه داشت. در ۱۳۱۴ش. به عضویت افتخارى شوراى عالى معارف انتخاب شد (میرانصارى، ج ۵، ص ۴۳۲ـ۴۳۳). در این سال‌ها در مقاله‌نویسى و نقدنویسى، با مجلّه‌هاى ادبى، نظیر آینده، ارمغان، ایران، تعلیم و تربیت، مهر و نوبهار همکارى داشت، مدّتى نیز مدیریت نامۀ فرهنگستان را برعهده گرفت (یغمایى، ص ۴۸۸). در تألیف کتاب‌هاى درسى براى دبیرستان‌ها همکارى مى‌کرد، و در ۱۳۲۴ش. براى تکمیل مطالعات ادبى و فلسفى به فرانسه رفت و مدّت دو سال در آن کشور بود و با اوضاع و احوال فرهنگى آنجا از نزدیک آشنا شد.

رشید یاسمى از جوانى به شاعرى شهره بود. گزیده‌اى از شعرهایش با عنوان منتخب اشعار (تهران، ۱۳۱۲ش) انتشار یافت، امّا دیوان او، شامل ۳۰۶۶ بیت در قالب قصیده و غزل و قطعه و مثنوى، و قالبى که خود آن را «مُنْقَطِعات» (نک: رشید یاسمى، غلامرضا، دیوان، ص ۱) مى‌نامید، با مقدّمه‌اى تحلیلى از محمّدامین ریاحى، یادداشت کوتاهى از جلال‌الدّین همایى (همان، ص دوـ چهار) و مقاله‌اى از خود رشید یاسمى، با عنوان «چگونه شاعر و نویسنده شدم»، (همان، ص بیست ـ بیست‌وچهار، به نقل از مجلّۀ امید، ۳۰ خرداد ۱۳۲۳ش)، شش سال پس از مرگش در سال ۱۳۳۶ش. انتشار یافت. سروده‌هایش، او را در شمار تجدّدخواهان طرفدار اصلاح در شعر و در عین حال پایبند به سنّت‌هاى شعر فارسى جاى داد. محمّدامین ریاحى او را از نخستین گویندگانى مى‌داند که ضرورت تجدّد در شعر فارسى را پذیرفته و کوشیده‌اند تا به سروده‌هاى خود لحن و رنگ تازه‌اى بدهند (ریاحى، «شعر رشید یاسمى و رستاخیر ادبى ایران»، ص هشت). کوشش رشید یاسمى را در بیرون کشیدن شعر فارسى از بن‌بستى که در آن سال‌ها شاعران غیرنیمایى در برابر خود مى‌دیدند، در سه زمینه مى‌توان دید: ۱. استفاده از مضمون‌ها و اندیشه‌هاى جدید؛ ۲.کاربرد قالب‌هایى در شعر که بر مضمون و اندیشه محدودیت تحمیل نکند؛ ۳. استفاده از قالب «مُنْقَطِعات». او بر آن است که «مضمون و فکر جدید را باید محیط جدید القا کند. شاعر باید چیز جدید ببیند تا خیال تازه بکند. پس هر قدر دامنۀ تجدّد اجتماعى وسیع‌تر مى‌شود امید تجدّد حقیقى شعر و ادب هم قوّت مى‌گیرد» (رشید یاسمى، غلامرضا، ادبیات معاصر، ص ۸). ریاحى شعر رشید یاسمى را، نه «کاملاً تازه»، بلکه «یکى از حلقه‌هاى زنجیرى» مى‌داند که «شعر امروز را به سخن دیروز مى‌پیوندد» (نک: ریاحى، چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران، ص ۵۳۷). رشید یاسمى در قالب «منقطعات»، چه مبتکر آن باشد و چه احیاکنندۀ آن، تسلّط خود را در بیان و پرداخت شاعرانه نشان داده است (براى نمونه‌هایى از تسلّط او، نک: رشید یاسمى، غلامرضا، دیوان، «آیینۀ سیال»، ص: ۲ «اغتنام فرصت»، ص: ۱۲ «وصل آرزو»، ص ۲۷).

جز شعر، آثار دیگر رشید یاسمى را در سه دسته مى‌توان جاى داد: ۱. تحقیقات ادبى و تاریخى؛ ۲.تصحیح و تحشیه؛ ۳.ترجمه. احوال ابنیمین (تهران، ۱۳۰۳ش) و احوال و آثار سلمان ساوجى (تهران، ۱۳۰۳ش) نمونه‌هایی از دانش و دقّت او در تحقیق ادبى است که بر پایۀ روش نقد عینى نگارش یافته است و مى‌توان آن دو را از آثار پیشاهنگ در تحقیق ادبى به شیوه جدید در ایران دانست. کرد و پیوستگى نژادى و تاریخى او (تهران، ۱۳۱۸ش)، که پژوهشى تاریخى در منشأ و تحوّل کردها طىّ تاریخ است او را در شمار نخستین کردشناسان ایران جاى داد. این کتاب به کردى و روسى ترجمه شده است. کوردیف، پس از انتشار ترجمۀ روسى آن، نقدى بر آن نوشته است که بازتابى از سیاست وقت رژیم شوروى در برابر ایران و کردهاست (نک: کوردیف، ج ۵، ص ۶۹ـ۸۹). اثر دیگر او، ادبیات معاصر، ذیلى است بر بخش معاصر تاریخ ادبیات ایران، تألیف ادوارد براون، که، به گفته عبدالحسین زرّین‌کوب، هم‌سنگ سایر آثارش نیست و آن نقد عینى، که رشید یاسمى در جست‌وجویش بود، در این کتاب دیده نمى‌شود (زرّین‌کوب، ص ۶۶۰). مقالهها و رسالهها (تهران، ۱۳۷۳ش) مجموعه‌اى مشتمل بر مهم‌ترین مقاله‌هاى ادبى، تاریخى، فلسفى و اخلاقى اوست.

در میان آثار دستۀ دوم، از دیوان‌ها و منتخباتى مى‌توان یاد کرد که رشید یاسمى، تصحیح و گردآورى کرده یا به اهتمام او چاپ شده است؛ از جمله، دیوان محمّدباقر میرزاى خسروى کرمانشاهى (تهران، ۱۳۰۳ش) که اثر جدّ مادرى اوست. اندرزنامه اسدى طوسى (تهران، ۱۳۰۴ش)، سلامان و ابسال، نصایح فردوسى، مقدّمه بر دوبیتىهاى باباطاهر عریان (هر سه چاپ تهران، ۱۳۰۶ش)، دیوان هاتف اصفهانى (تهران، ۱۳۰۷ش)، دیوان مسعود سعد سلمان (تهران، ۱۳۱۸ش)، اشعار گزیدۀ فرّخى سیستانى و اشعار گزیدۀ مسعود سعد سلمان (این دو اثر اخیر براى دانش‌آموزان دبیرستان‌ها فراهم آمده و وزارت فرهنگ وقت آن‌ها را با بهترین امکانات فنّى آن زمان چاپ و منتشر کرده است، تهران، ۱۳۱۹ش).

در دستۀ سوم از آثارى مى‌توان یاد کرد که رشید یاسمى از فرانسه، انگلیسى و پهلوى به فارسى برگردانده است. ایران در زمان ساسانیان (نوشته آرتور کریستنسن) بهترین ترجمۀ او از زبان فرانسه (تهران، ۱۳۱۷ش) و تاریخ ادبیات ایران (نوشته ادوارد براون)، بهترین ترجمۀ او از انگلیسى است. تاریخچۀ نادرشاه (ولادیمیر مینورسکى)، آثار ایران (آندره گدار)، تاریخ عمومى قرن هجدهم (آلبر ماله)، چنگیزخان (هرولد لمب)، آیین دوستیابى (دیل کارنگى) و چند کتاب دیگر از ترجمه‌هاى او از فرانسه و انگلیسى به فارسى است. ارداویرافنامه، اندرز اوشْنَرِداناک و اندرز آذَرْبَدِ مارَسْپَنْدان از پهلوى به فارسى ترجمه شده است.

رشید یاسمى در ۱۷ اسفند ۱۳۲۷، به هنگام سخنرانى در تالار دانشکدۀ ادبیات، سکته کرد. بخشى از بدنش فلج شد و سرانجام در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۰ در پنجاه‌وهفت سالگى درگذشت و در آرامگاه ظهیرالدّوله (تجریش) به خاک سپرده شد (رشید یاسمى، سیامک، ص ۲۳؛ نیکو همّت، ص ۳۲۶).

منابع: دشتى، على، «یاسمى، نخستین همکار ادبى من»، روزنامۀ اطّلاعات، ش ۱۴۲۲۰، تهران، ۱۳۵۲ش؛ رشید یاسمى، غلامرضا، ادبیات معاصر، تهران، ۱۳۵۲ش؛ همو، «چگونه شاعر و نویسنده شدم»، نک: رشید یاسمى، غلامرضا، دیوان رشید یاسمى؛ همو، دیوان رشید یاسمى، تهران، ۱۳۳۶ش؛ همو، مقالهها و رسالهها، تهران، ۱۳۷۳ش؛ رشید یاسمى، سیامک، «رشید یاسمى با خصلت جدّ و طنز»، تماشا، ش ۱۰۹، تهران، ۱۳۵۲ش؛ رعدى آذرخشى، غلامعلى، گفتارهاى ادبى و اجتماعى، مجموعه انتشارات ادبى و تاریخى موقوفات دکتر محمود افشار یزدى، ش ۳۴، تهران، ۱۳۷۰ش؛ ریاحى، محمّدامین، چهل گفتار در تاریخ و ادب و فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۷۹ش؛ همو، «شعر رشید یاسمى در رستاخیز ادبى ایران»، نک: رشید یاسمى، غلامرضا، دیوان رشید یاسمى؛ زرّین‌کوب، عبدالحسین، نقد ادبى، تهران، ۱۳۶۱ش؛ فلسفى، نصرالله، «مرگ رشید»، اطّلاعات ماهانه، س۴، ش۳، تهران، ۱۳۳۰ش؛ کوردیف، ک.، «تحریف تاریخ کرد در تاریخ‌نگارى بورژوازى ایران»، ترجمه عبدالله مردوخ، الفبا، پاریس، ۱۳۶۹ش؛ میرانصارى، على، اسنادى از مشاهیر ادب معاصر ایران، تهران، ج۱، ۱۳۷۶ش، ج ۵، ۱۳۸۲ش؛ نفیسى، سعید، خاطرات سیاسى، ادبى، جوانى، تهران، ۱۳۸۱ش؛ نیکو همّت، الف.، «رشید یاسمى»، ارمغان، س ۲۵، ش۶و۷، تهران، ۱۳۳۰ش؛ یغمایى، حبیب، «از یادداشت‌هاى یک استاد: دربارۀ رشید یاسمى»، یغما، س۲۶، ش ۸، تهران، ۱۳۵۲ش.

عبدالحسین آذرنگ

 

 

برگرفته از: دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، ج ۳، انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۸، صص ۳۷۵۳۷۷..