سرشت من با شعر گره خورده است
گفتوگو: مریم آموسا
موسی اسوار، در بین مترجمان روزگار ما جایگاهی بلند دارد و این مرتبت، نتیجۀ ذوق فطری، قریحۀ ادبی و چند دهه کوشش و تجربهاندوزی پیوستۀ علمی و ادبی است. مراقبت همیشگی او در گزینش آثاری کیفی برای ترجمه که حرفی و سخنی تازه برای خوانندۀ ایرانی داشته باشند از یک سو، و احاطهاش به ادبیات کهن و معاصر ایران و بهرهگیری از فنّ ترجمه برای افزایش توانمندیهای زبان فارسی معاصر از سوی دیگر، از او مترجمی پردانش، باریکبین و آفریننده ساخته است. این عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی بر این باور است که مترجمان عربی نمیتوانند از پس ترجمۀ شعر فارسی برآیند چون در شعر فارسی با تعبیرات و مفاهیم عمیقی روبهرو هستیم که یافتن واژههای معادلی که همۀ این ظرایف را در خودش نهفته داشته باشد برای مترجم عربزبان کار بسیار دشواری است.
با توجه به شناختی که از هر دو فرهنگ فارسی و عربی دارید فکر میکنید که مترجمان عربی چقدر توانستهاند حق مطلب را دربارۀ زبان ادبیات فارسی به جا بیاورند؟
در پاسخ به این سؤال ما بیشتر روی مترجمان معاصر تکیه میکنیم؛ حرکت ترجمۀ آثار فارسی به زبان عربی مشخصاً در نیمۀ قرن بیستم صورت گرفت. در این میان مترجمان مصری، استادان بزرگ دانشگاههای مصر، پیشگام بودهاند، کسانی مثل عبدالوهاب عزام یا ابراهیم امین شواربی و همینطور در سوریه کسی مثل محمد الفراتی. اینان به ترجمۀ آثار کلاسیک فارسی پرداختند، مشخصاً آثار حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا که آثار شناخته شدهای هستند. این کتابها در جهان عرب جایگاه بسیار خوبی پیدا کرد و این ترجمهها متقن و دقیق بود اما ممکن است صاحبنظران بهلحاظ ادبی ملاحظاتی داشته باشند. بههرروی، صرف اینکه این کار را کردند برای ما مهم و محترم هستند.
در نیم قرن گذشته، اتفاقات مثبتی در زمینۀ ترجمۀ آثار ادبی فارسی رخ داد. کسی مثل مرحوم دکتر ابراهیم دسوقی شتا منتخبی از رمانهای ادبیات فارسی را به عربی ترجمه کرد. او یک فرهنگ بزرگ فارسی- عربی نیز در سه جلد تدوین کرد. دربارۀ این فرهنگ بسیار میتوان صحبت کرد و به آن خرده گرفت و ملاحظاتی داشت، اما نفس این کار قابل ستایش است.
در دو دهۀ گذشته مرکز ملی ترجمه در مصر مبادرت به ترجمۀ آثاری منتخب از ادبیات کلاسیک شعر و نثر و ادبیات معاصر، اعم از شعر، نثر و ادبیات داستانی کرده است. در سوریه دکتر محمد آلتونجی؛ فرهنگ طلایی فارسی ـ عربی را تدوین کرد. او آثار منتخبی از ادبیات کلاسیک فارسی را نیز ترجمه کرد. البته من دربارۀ کیفیت این آثار صحبت نمیکنم. در بیست سال اخیر استادی سوری با نام عیسی العاکوب که عضو فرهنگستان دمشق هم هست، هشت اثر در حوزۀ مولاناپژوهشی به عربی ترجمه کرد. او اتفاقاً سفری نیز به ایران داشت و برندۀ جایزۀ جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی شد. یک کتاب دیگر او نیز برندۀ جایزه ایرانشناسی شد.
کارهای دیگری بهصورت متفرق و پراکنده در کشورهای دیگر اتفاق افتاد، ولی عمدتاً مترجمان مصری و سوری و لبنانی بیشتر به آثار فارسی توجه و اقدام به ترجمۀ آنها کردند.
با توجه به اقبال به رباعیات خیام در کشورهای انگلیسیزبان، آیا رباعیات خیام مورد توجه مترجمان عربزبان قرار گرفته است؟
توجه به رباعیات عمر خیام مقولۀ جداگانهای است، اما ترجمههای متعددی، در حدود پنجاه ترجمۀ منظوم و منثور، از رباعیات خیام به عربی صورت گرفته است که معروفترین ترجمهها را شاعر مصری احمد رامی و شاعر عراقی احمد صافی نجفی انجام دادهاند.
در یک صد سال گذشته ترجمهها بیشتر معطوف به چه آثاری بوده است؟
ترجمۀ آثار فارسی، در یک قرن گذشته بیشتر ناظر به آثار کلاسیک بوده است و مترجمان عرب کمتر به آثار معاصر ایران توجه نشان دادهاند.
مترجمان عربزبان از چه زمانی توجهشان را معطوف به ترجمۀ آثار ادبی معاصر کردهاند؟
در دو سه دهۀ گذشته آثار جدید؛ ازجمله رمانهای احمد محمود و یا اثر تحقیقی «از صبا تا نیما» جزو ترجمههایی است که به بازار نشر خاورمیانه راه پیدا کرده است.
آیا مترجمان عربزبان برای بالا بردن سطح کیفی ترجمهشان، همکار مترجم فارسیزبان هم داشتهاند یا خیر؟
برخی نه. واقعاً استادان پیشگامی که به ترجمۀ آثار فارسی روی آوردهاند، به معنای دقیق کلمه، استاد بودهاند و اغلب دکتری خود را از اروپا گرفته بودند؛ از دانشگاههای لندن و جاهای دیگر. در این چند دهه اتفاق دیگری که افتاده و به نظر من اتفاق فرخندهای است گروههای زبانهای شرقی در دانشگاههای خاورمیانه، زبان فارسی را بهعنوان یکی از زبانهای اصلی شرقی تدریس میکنند و شاید جالب باشد که برای شما بگویم که در گروه زبانهای شرقی در دانشگاههای اردن در بخش فارسی سه استاد تدریس میکنند که هر سه اردنی هستند، اما دکتری زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران گرفتهاند. بنابراین با اشراف خوبی مبادرت به ترجمه میکنند.
از شما برای تدریس در دانشگاههای جهان عرب دعوت نشده است؟
چرا دعوت شده، اما من هرگز نخواستهام که از ایران بروم. من در همایشهای متعددی شرکت کردهام و سخنرانیهای متعددی در تونس، قطر، کویت، دمشق و بیروت داشتهام. اما هرگز برنامهای برای اقامت در سرزمین دیگری نداشتهام.
به عنوان مترجم، آثاری که خودتان به زبان عربی ترجمه یا تألیف کردهاید چقدر با اقبال روبهرو شده است؟
سال ۲۰۰۴ میلادی ویژهنامهای دربارۀ شعر امروز ایران در مهمترین مجلۀ ادبی لبنان به نام «الآداب» منتشر کردهام که فرهنگستان زبان و ادب فارسی این ویژهنامه را بهصورت دو زبانه و در یک مجلد منتشر کرد. این ویژهنامه در لبنان با استقبال خوبی روبهرو شد و مطبوعات لبنان بسیار به آن پرداختند و انتظار داشتند این کار من ادامهدار باشد. سردبیر مجله هم از من تقاضا کرد تا در حوزههای دیگر ازجمله ادبیات داستانی، جریانات اندیشۀ ایرانی، سینما و تئاتر ایران و حرکتهای فرهنگی و ادبی زنان نیز چنین ویژهنامهای تألیف کنم. این اثر یکی از معدود کارهایی است که من به زبان عربی انجام دادهام.
با توجه به فارسیستیزی که در برخی از کشورهای عربی سراغ داریم، به نظر شما آموزش زبان فارسی در کشورهای عربی چگونه است؟
توجه به ایران در سالیان اخیر به صورت روزافزون بود و فعالیتهای آموزشی برای یادگیری زبان فارسی از طرف نهادهای متولی این کار هم شدت پیدا کرده است، اما در برخی از کشورها به دلیل قطع رابطۀ سیاسی، تقویت این جریان میسر نبوده است، با اینحال با این که بیش از سی سال است که با مصر قطع رابطۀ سیاسی کردهایم؛ در دانشگاههای مصر هزاران دانشجو در رشتۀ زبان و ادب فارسی تحصیل میکنند. در دانشگاههای مصر زبان فارسی از مقطع مقدماتی تا دکتری تدریس میشود و فعالترین و مهمترین و قدیمیترین کانون در این زمینه دانشگاه عین شمس است. در مصر بیش از پنجاه دانشگاه بهنحوی زبان فارسی را در برنامههای درسی و آموزشی خود گنجاندهاند.
پیشینۀ آموزش زبان فارسی در مصر به چه دورهای باز میگردد؟
پیشینۀ آموزش زبان فارسی در مصر به دهۀ ۲۰ از سدۀ گذشته میلادی برمیگردد. زمانیکه اولین کرسی زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۹۲۵ در دانشگاه ملک فؤاد اول بنیان نهاده شد و طی دهههای متوالی دیگر استادان به ترجمۀ آثار زبان فارسی هم پرداختند.
دیوان شعرهای حافظ و سعدی به صورت کامل ترجمه شدهاند یا نه گزیدهای از شعرها ترجمه شدهاند؟ چرا این ترجمهها به نثر است؟ آیا مترجمان عربی نمیتوانند شعر فارسی را ترجمه کنند؟
ببینید این بحث کاملاً متفاوتی است و این مقوله ربطی به ترجمه از فارسی به عربی ندارد اصولاً ترجمۀ شعر دشواریهای خاص خودش را دارد. خیلیها اعتقاد ندارند که شعر باید به شعر ترجمه شود. رباعیات خیام را تا حدودی به نظم برگرداندهاند و این ترجمهها با توفیق نسبی روبهرو شده است. اما شعر حافظ را بههیچ وجه نمیتوان ترجمۀ شعری کرد. اگر بشود، جنبههای بسیار زیادی از شعر حافظ در ترجمه فدا میشود. حتی در ترجمۀ نثر هم فدا میشود چه برسد به ترجمههای شعری. چون عنصر اصلی در شعر زبان است و پیدا کردن زبان خاص شعری در ترجمه بسیار بسیار دشوار است. مگر اینکه شاعری ترجمهای آزاد از مضامین شعری حافظ بکند که این بحث مفصل است و باید در جای خود به آن پرداخت. اینکه استادان توانستهاند در نثر حق مطلب را دربارۀ شعر حافظ ادا کنند جای بحث دارد و این سئوال بسیار موجهی است. بسیاری از ترجمههای اولیه قابل اعتماد هستند، اما ممکن است با توجه به سایهروشنهای معنایی که در شعر خود سراغ داریم، در این ترجمهها، این سایهروشنهای معنایی را نبینیم. یکی از چیزهایی که در ترجمۀ شعر باید به آن توجه کنیم این است که شعر ترجمه باید شما را شگفتزده کند. یعنی باید شما را با یک آدم و جهان دیگر آشنا کند. البته مضمون هم نباید در ترجمه فدا شود.
اینکه کوشش مترجمان تا چه پایه بوده، میتوانم بگویم که کوشش مترجمان بهخصوص پیشگامان در سطحی حداکثری بوده است. یعنی تا آنجا که توانستهاند حق مطلب را ادا کردهاند اما به ناگزیر در ترجمۀ شعر عناصری از دست میرود. حتی ترجمۀ ابراهیم امین شواربی از دیوان حافظ که ترجمۀ دقیقی هم هست به نثر است. اغلب ترجمههای شعر فارسی به نثر است. حتی بر این ترجمه استاد طه حسین، استاد مسلم ادب، مقدمهای نوشته است. خود دکتر طه حسین، نظری دربارۀ زبان فارسی دارد که من در رسالهای که از ایشان با عنوان «ادبیات و تاریخنگاری آن» به فارسی برگرداندهام، به آن اشاره کردهام. او تأکید میکند که تاریخنگار ادبیات حتماً باید به زبانهای شرقی و بهخصوص زبان فارسی و ادبیات فارسی مسلط باشد.
آیا مترجمان عربی متون ادبی فارسی را از زبان واسط ترجمه کردهاند؟
نه. همۀ ترجمهها مستقیم از زبان فارسی است. حتی در برخی ترجمهها اصل فارسی را آوردهاند.
آیا اقبال خیام در جهان عرب به واسطه فیتز جرالد است؟
در مغربزمین بله. اما در جهان عرب برای نخستین بار احمد صافی نجفی خیام را به عربی ترجمه کرد و او به زبان فارسی مسلط بود و آقای احمد رامی مصری کوشش کرد و همزمان فارسی را یاد گرفت.
بهعنوان کسی که در جهان عرب شناختهشده هستید، آیا مترجمان عربزبان در انتخاب متن یا دشواریهایی که در ترجمۀ متون فارسی با آن روبهرو میشوند، از شما مشاوره میگیرند؟
برای اینکه مواردی را از من بپرسند بله. کلاً ما مترجم در جهان عرب کم داریم. در مقدمۀ ویژهنامهای که در ۲۰۰۴ میلادی منتشر کردهام، نوشتم که همانقدر که ما از زبان و ادبیات عرب در ایران ترجمه کردیم، مترجمان جهان عرب از آثار زبان و ادب فارسی ما ترجمه نکردهاند. علت هم دارد. چون آنها با زبان فارسی بیگانه هستند. ما ایرانیها به واسطۀ سابقۀ تاریخی و بنا به اعتقادات دینی با زبان عربی از قدیم مأنوس بودیم اما عربها از زمان قدیم با زبان فارسی مأنوس نبودهاند. اگر هم به زبان فارسی توجه کردهاند به اقتضای رشتۀ تحصیلی و علایق شخصیشان بوده است. البته بیشتر مترجمان عرب همیشه با احترام زیاد از فردوسی، مولوی، خیام، حافظ و سعدی یاد میکنند.
از شاعران و نویسندگان معاصر چهطور؟
در معاصران، صادق هدایت برای عربها نویسندۀ شناختهشدهای است. تاکنون ۲۲ ترجمه از «بوف کور» به زبان عربی منتشر شده است. در میان شاعران نیز فروغ فرخزاد بیش از همۀ نوپردازان مورد اقبال قرار گرفته و شعرش ترجمه شده است. سهراب سپهری هم همین طور. زبان شعری فروغ و سهراب به ترجمه راه میدهد. تاکنون از شعر فروغ چندین ترجمه منتشر شده است. به تازگی هم کموبیش با شاملو و نیما و آثار داستانی آشنا شدهاند.
آیا کتابی که مثلاً در کویت منتشر میشود به سایر کشورهای عربزبان راه مییابد؟
کتابی که در کویت منتشر میشود، در چند کشور دیگر، کشورهای نزدیک مثل عراق و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس، توزیع میشود، ولی بعید میدانم به مراکش و یا به مصر برسد. ولی کتاب بهلحاظ توزیع اگر انتشارش در لبنان باشد تقریباً به همۀ جهان عرب میرسد. چون توزیع کتاب در لبنان بسیار قدرتمند است.
شمارگان کتاب در لبنان چقدر است؟
فرق میکند، زمانی شمارگان ده هزار نسخه بود چون کتابها در چندین کشور پخش میشدند، اما وضعیت در دورۀ کنونی متفاوت است. شمارگان برخی از کتابها پنج یا سه هزار نسخه است. نمایشگاههای سالانۀ متعدد کتاب در بیروت، دبی، کویت، تونس، مراکش و قاهره برگزار میشود و کتابها به واسطه برگزاری این نمایشگاهها به کشورهای مختلف راه پیدا میکنند.
با توجه به شناخت کاملی که از جهان عرب دارید، شناخت جهان عرب از ادبیات فارسی چقدر است؟
جهان عرب شناخت کاملی از زبان فارسی و آثاری که در این زبان خلق شدهاند، ندارد. البته وضعیت فعلی اصلاً قابل مقایسه با گذشته نیست. در سالهای اخیر، آثار متعددی از ادبیات داستانی و شعر فارسی در کشورهای مختلف عربزبان ترجمه و منتشر شده است. همین چند سال پیش یکی از آخرین کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی در عراق ترجمه و منتشر شد. «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» نوشته رضا قاسمی، «بیوطن» نوشتۀ رضا امیرخانی نیز از جمله کتابهایی هستند که در سالهای اخیر به زبان عربی ترجمه شدهاند.
به نظر شما این آثار براساس چه معیارهایی برای ترجمه انتخاب شدهاند؟
فضای فکری وجه مشترک ماست؛ اما تعابیر و سنخّیت پردازش به موضوع ادبی متفاوت است. فضای فرهنگی ما و اعراب با هم شباهتهایی دارد. من فقط عبارتی را از ادونیس شاعر بزرگ عرب عنوان میکنم. او در سفری که چند سال پیش به ایران داشت، گفت وقتی به اصفهان و شیراز رفتم، احساس کردم که در جایی هستم که سعدی و حافظ و مولانا هم دور و بر ما هستند و این حس خوبی به من داد. ادونیس در سفرش به ایران، احساس خرسندی کرده بود که مخاطبان ایرانی آثارش را خواندهاند و پرسشهایی که در این دیدارها از او شده بسیار آگاهانه و ناظر به محتوا و موضوع کتابهایش بوده است.
آیا استادان فارسیزبان به فرهنگستانهای کشورهای جهان عرب راه پیدا کردهاند؟
بله. دکتر مهدی محقق عضو وابسته هستند. در گذشته به قطع یقین نمیتوانم بگویم ولی به احتمال زیاد کسانی دیگر نیز از اعضای فرهنگستانهای کشورهای جهان عرب بودهاند. در گذشته بزرگان زبان و ادب فارسی با بزرگان کشورهای جهان عرب ارتباطات تنگاتنگی داشتند.
وظیفۀ ایران بهعنوان کشوری که مهد زبان فارسی است در قبال جهان عرب چیست؟
به نظرم اگر در ایران مترجمان متعددی تمرکزشان را بر روی ترجمۀ آثار فارسی به زبان عربی بگذارند، اتفاق ارزشمندی خواهد بود، چون مترجم ایرانی با زیروبم متون فارسی آشناست و بهتر از مترجمان عربی میتواند این ظرایف را منتقل کند، اما نکته این جاست که اصل ترجمه فارسی به زبان عربی دشوار است. چون برای مترجمان عرب ترجمۀ شعر فارسی با ظرایفی که دارد و گاه با مفاهیم عرفانی آمیخته است کار دشواری است. در شعر فارسی با تعبیرات و مفاهیم عمیقی روبهرو هستیم که یافتن واژههای معادلی که همۀ این ظرایف را در خود نهفته داشته باشد برای مترجم عربزبان کار بسیار دشواری است. مثلاً «ساقی» در شعر حافظ بارها تکرار میشود و این واژه معانی مختلفی برای فارسی زبان دارد و چند لایه است و کسی که در محیط زندگی نکرده باشد در ترجمۀ این ظرایف ناتوان خواهد بود. یکی دیگر از دشواریهای ترجمه از فارسی به عربی استفاده از کلمات و واژههای عربی است که در زبان فارسی در معنایی متفاوت با معنای اصلیشان به کار برده میشوند. درنتیجه، مترجم عرب اولین چیزی که به ذهنش خطور میکند همان معنی است که خودش در زبان عربی در ذهن دارد و این نقض غرض خواهد بود. از این موارد به عنوان تلههای ترجمه یاد میکنیم. البته همین اتفاق برای مترجم فارسیزبان هم میافتد. بخشی از مشکلاتی که مترجمان هنگام ترجمه با آن روبهرو میشوند به واسطۀ ناآگاهی از فرهنگ عامه و اصطلاحات و تعبیراتی است که در فرهنگ عامه رایج است و به شکلهای مختلف در ادبیات راه پیدا کرده است و در ترجمه نتوانستهاند معنای دقیق و درست گوینده را درک و ترجمه کنند.
اگر قرار بود که تمرکزتان را تنها روی ترجمه بگذارید، تمرکزتان را بر روی نثر میگذاشتید یا شعر؟
سرشت من شعری است. من با ترجمۀ شعر کارم را شروع کردم. از نیمۀ اول دهۀ پنجاه ترجمه را شروع کردم و نخستین ترجمههایم در مطبوعات منتشر شد. نخستین بار ادونیس را به فارسیزبانان معرفی کردم و ترجمه شعرهای او در کیهان منتشر و با استقبال خوبی روبهرو شد. شعر بلندی نیز از محمود درویش دربارۀ حوادث کودتای سرهنگان در یونان ترجمه کردم. ترجمۀ شعرهای شاعران عرب همواره در برنامۀ کاری من بوده است. اولین کتاب ترجمهای که از من منتشر شد ترجمۀ شعرهای محمود درویش بود، پس از آن کتاب «ادبیات مقاومت» و کتابی داستانی را ترجمه کردم و پس از آن با توجه به نیازها و بازخوردهایی که از ترجمۀ این آثار گرفتم، متوجه شدم که جای ترجمۀ آثار کلاسیک عرب در زبان فارسی خالی است و با نخستین پیشنهادی که به من برای ترجمه آثار کلاسیک عرب شد، منتخب شعرهای متنبّی را با عنوان «چکامههای متنبّی» برای انتشارات هرمس ترجمه کردم. این کتاب تجدید چاپ شده است. پس از انتشار این کتاب منتخب دیگری از شعر متنبّی به انتخاب خودم با عنوان «شکوه متنبّی» ترجمه کردم. شعرهایی که در این مجموعۀ منتشر شده است دو برابر مجموعۀ پیشین است. «اشعار عربی سعدی» را نیز که جزو آثار کلاسیک محسوب میشوند، ترجمه کردهام. من اگر دوباره برگردم به عقب، از ترجمۀ شعر شروع میکنم و بخشی از وقتم را روی ترجمه شعر و ادبیات داستانی میگذارم. ترجمه ادبی دغدغۀ اصلی من است.
من بخش عمدۀ وقتم را صرف ویرایش ترجمه آثار دیگران کردهام. البته برخی از این آثار جنبه ادبی دارد مثل «معلّقات سبع» ترجمۀ مرحوم استاد عبدالمحمد آیتی. چاپ دوم این کتاب با چاپ اول آن کاملاً متفاوت است.
تاکنون چند عنوان کتاب از زبان فارسی به عربی ترجمه کردهاید؟
از زبان فارسی به عربی تنها دو اثر را ترجمه کردهام. اما از عربی به فارسی نوزده اثر ترجمه کردهام.
آخرین کتابی که ترجمه کردهام ومنتشر هم شده، «درختها و قتل مرزوق» نوشتۀ عبدالرحمان منیف است که انتشارات هرمس روانه بازار کتاب کرده است. در حال حاضر نیز کتاب دیگری از همین نویسنده در دست ترجمه دارم.
چه شد که شما دلبستۀ متنبّی شدید و شعرهای او را به فارسی ترجمه کردید؟
متنبّی در شعر عرب همان جایگاهی را دارد که ما در زبان فارسی برای حافظ قائل هستیم. آخرین بازمانده شعر کلاسیک زندهیاد محمد مهدی جواهری است که من او را کمتر از متنبّی نمیدانم. او در آخرین مصاحبهاش گفته که همچنان یکی از کتابهای بالینی من شعرهای متنّبی است. درباره متنبی از دو شاعر نوپرداز بگویم؛ آدونیس میگوید: دربارۀ هر شاعر وقتی بخواهیم سخن بگوییم اول باید روزگار او را بشناسیم، تا او را بشناسیم، الا متنبّی که با شناخت او روزگار او را خواهیم شناخت. محمود درویش که شاعر بسیار خوبی است و ارادت ویژهای به او دارم،گفته در دورهای از زندگیام که بسیار پرتلاطم بود شاید بیش از صد شعر سرودم که وصف حالم باشد اما متوجه شدم با این همه شعر نتوانستهام وصف حال کنم، تا اینکه به یک باره به سطری از شعر متنبّی برخوردم و متوجه شدم که او به خوبی حرف دل من را زده است و آن یک مصراع از صد شعر من بهتر بود: «بی قرارم گویی بر باد سوارم». متنبّی نبوغ شعری بسیار شگرفی دارد. به نظر من متنبّی بزرگترین شاعر کلاسیک جهان عرب است و در میان شاعران کلاسیک محبوبترین شاعر من نیز هست. البته من شاعران دیگری را نیز در میان شاعران کلاسیک عرب دوست دارم؛ اما هیچ یک نتوانستهاند جایگاهی را که متنبّی دارد برای من داشته باشند.
شعر متنبّی جهانی است. او شاعری است که در همۀ ادوار و اعصار مخاطب دارد و این راز جاودانگی متنبّی است. در ادبیات تطبیقی مبحثی داریم دربارۀ این موضوع که هیچ گزارهای و هیچ ادبیاتی در هیچ فرهنگی الزاما برای خودش نیست چون تمام فرهنگها همواره با هم در حال داد وستد و تعامل هستند. جای دوری نمیخواهم بروم، از ۱۴۰۰ سال پیش تاکنون به شکلهای مختلف تعابیر قرآنی و حدیث به متون ادبی راه پیدا کردهاند و این چیزی جز بینامتنیّت نیست. این دادوستد و وامدهی همواره بین فرهنگها وجود داشته است و برای همین است که برای درک آثار ادبی الزاما مطالعۀ ما معطوف به همان اثر نمیشود و هرچه دایرۀ مطالعاتی ما گستردهتر باشد در مواجهه با آثار ادبی لذت بیشتری میبریم. دکتر شهیدی اعتقاد راسخی داشت که بسیاری از تعبیراتی که در شعر ما راه پیدا کرده است از زبان عربی به زبان ما راه یافته، مثل باد صبا. اما ما تصور میکنیم که این تعبیرات در زبان فارسی خلق شدهاند. برخی از تعبیرات جنبه اقلیمی دارند اما مفاهیم جهانی هستند، برای همین است که اشعار شاعرانی چون متنبّی همچنان مورد پسند و اقبال قرار میگیرد. یا مفاهیم شعر خیام جهانی است، برای همین است که فیتز جرالد شعر او را میپسندد.
همیشه در مقدمههای ترجمههایم گفتهام و ابایی هم از این تکرار نداشتهام که یکی از انگیزههای مهم من در ترجمه توجه به مشترکات فرهنگی است. ما مشترکات فرهنگی زیادی با هم داریم، چرا باید از فرهنگهایی ترجمه کنیم که با آنها خیلی قرابت تاریخی نداشتهایم و اکنون خودباختۀ آنها هستیم؟