یادی از بازار صابر، شاعر مردمی تاجیکستان
شاهمنصور شاهمیرزا
ادبپژوه تاجیک مقیم تهران
بازار صابر، شاعر مردمی تاجیک، برندۀ جایزۀ دولتی تاجیکستان به نام ابوعبدالله رودکی و عضو اتّفاق نویسندگان تاجیکستان ۲۰ نوامبر سال ۱۹۳۸ در خانوادۀ کشاورز در روستای صوفیان شهرستان فیضآباد تاجیکستان دیده به جهان گشود. پدرش در جنگ جهانی دوّم شهید شده بود و شاعر در شعری به این موضوع اشاره دارد:
در سر کوچههای فیضآباد،
چشم به راهِ کهنه شام و سحر.
کودکیام هنوز گریان است،
در کف او خطّ سیاه پدر.
تحصیلات متوسطه را در مدرسۀ ایتام شهرک حصار (در اطراف شهر دوشنبه) به دست آورد و در سال ۱۹۶۲ از دانشگاه دولتی تاجیکستان (رشتۀ زبان و ادبیات فارسی تاجیکی) فارغالتحصیل شد. سپس، در هفتهنامۀ «معارف و مدنیت» (تا سال ۱۹۷۵)، مجلّۀ «صدای شرق» (۱۹۷۵-۱۹۷۹)، شورای نظم اتحادیۀ نویسندگان تاجیکستان (۱۹۷۹-۱۹۸۱)، مشاور بخش نظم اتحادیۀ نویسندگان (۱۹۸۱-۱۹۹۰) و نمایندۀ مردم در پارلمان تاجیکستان (۱۹۹۰-۱۹۹۱) بود.
نخستین شعرهای بازار صابر سالهای ۶۰ عصر بیستم میلادی در مطبوعات تاجیکستان به طبع رسیدند. از این شاعر مجموعههای «پیوند» (۱۹۷۲)، «آتشبرگ» (۱۹۷۴)، «گُلِ خار» (۱۹۷۸)، «مژگانِ شب» (۱۹۸۱)، «آفتابنهال» (۱۹۸۲)، «آتشبرگ» (۱۹۸۴؛ با حروف فارسی، سال ۱۹۹۰ به زبان روسی)، «با چشیدن، با چمیدن» (۱۹۸۷)، «چشمِ سفیدار» (۱۹۹۱)، «سیمخار» (۱۹۹۵)، «از وطن وقتی که میرفتم» (۱۹۹۹)، «از گُلِ خار تا سیمخار» (۲۰۰۳)، «شاعر و شعری اگر هست» (۲۰۰۴)، «خونِ قلم» (۲۰۱۰)، «لالۀ سیاه» (۲۰۱۰) به دست خواننده رسیده است. همچنین، برگزیدۀ اشعارش در ایران و افغانستان منتشر شده است.
بازار صابر در سالهای هفتاد و هشتاد قرن بیست همراه با مؤمن قناعت، لایق شیرعلی و گلرخسار از پیشگامان حرکتهای ملی و مردمی بود و با سرودن اشعاری با موضوع تاریخی و ملتدوستی در میان مردم از محبوبیت فراوانی برخوردار شد که در این ردیف میتوان به شعرهای «زبانِ مادری»، «دیوارِ بخارا»، «وطن»، «تیغِ سینا»، «شاعر و شعری اگر هست»، «مجسمۀ عینی»، «پس از ما»، «قسمتِ شاعر»، «من خودم را کُشتهکُشته» اشاره نمود که اکثر مردم کتابخوان این سرودهها را حفظ بودند و در محافل و مجالس آنها را میخواندند.
کافی است از شعر «زبان مادری» او یادی کنیم که به عنوان سرود ملی مردمی و همگانی در کوچه و خیابانها صدا میداد و به یَشتِ ملتدوستان تبدیل شد:
هرچه او از مالِ دنیا داشت، داد
خطّهِ بلخ و بخارا داشت، داد
سنّتِ والا و دیوان داشت، داد
تختِ سامان داشت، داد.
دشمنِ دانشگدایش «دانشِ» سینا گرفت
دشمنِ بیسنتش «دیوان» مولانا گرفت
دشمنِ صنعتفروشش صنعتِ بهزاد برد
دشمنِ بیخانهاش در خانۀ او جا گرفت.
داد او از دست گُرزِ رستم و سهراب را
بربرانِ ناتوانی را توانا کرد او
نامِ خود را همچو گورِ رودکی از یاد برد
قاتلانِ خویش را مشهورِ دنیا کرد او
قامتِ کوتاهِ منغیت از منارِ کلۀ اهلِ خراسان شد بلند
پستیِ صحرای قپچاق
از بلندیِ بدخشان شد بلند
خلقِ تاجیک
خلقِ اَرمان
آب در چشم
چون یتیمان
در لبش خشم
چون اسیران
از وطن تا بر کفن هر بود و نابودی که بود
بر کفنطلْب و وطنطلْبندهها بخشید و داد
دشمنِ درویشِ خود را
شاه و دارا کرد و خود درویش شد.
در میانِ تنگچشمانی که در چشمانشان
سالهای تنگی را میدید او
گه در آتش
گاه در آب
تهبهته با سوختنهای منارِ سُغدیانش سوخت، سوخت
با خرابیهای دیوار و درِ افراسیابش شد خراب.
لیک لفظِ مادریاش
همچو نامِ مادرش
در زبان و در دهانش ماند، ماند
هر سخن با شیرِ مادر
سخت شد، در استخوانش ماند، ماند.
خودبهخود در گوشۀ خاکِ دیار
از جدایی، از غریبی
او گریست و گریهها بر آبشاران یاد داد
لفظِ کوهستانیای بر باد و باران یاد داد.
رودها را رودکیدان کرد او
بادها را انوریخوان کرد او
روزِ ناآبادیاش تاجیکزبان آباد کرد
در زبانش دولتِ بیدولتی بنیاد کرد
دولتی از حرفِ وزنین
دولتی از شعرِ رنگین
از چنان شعری که هر یک مصرعش
جویهای از خونِ سربازانِ اوست
تارۀ نوری از آتشهای زردشتانِ اوست.
گوییا چون صیدِ مجروح
او جراحتهای خود را
گشتهوبرگشته لیسید
با زبانِ خود دوا کرد.
در سرایش تاجیک از بختِ نگون
گرچه با گبر و مسلمان
همسرا بود
همرسول و همخدا بود
در زبان، اما جدا بود
از سرِ صد منبر افتادند ناظرهای او
تا نیفتند از زبانِ خویشتن
در سرِ صد دار جان دادند شاعرهای او
تا نیفتد بر زمین قدرِ سخن…
در حد و سرحدشناسیِ جهان
سرحدِ تاجیک زبانِ تاجیک است
تا زبان دارد، وطندار است او
تا زباندار است، بسیار است او
هرچند در سالهای بعد شاعر با وارد کردن برخی مصراع تغیراتی در آن ایجاد کرد، ولی این شعر در جامعۀ ادبی تاجیکستان اثری باقی گذاشت که هیچ سرودۀ دیگری جای آن را پر نکرد و آن محبوبیت و شهرت را کسب ننمود، هرچند در این موضوع دهها شعر دیگر از سوی شاعران نوشته شد.
شاعر پس از جنگ شهروندی تاجیکستان به آمریکا رفت و چند سال در این کشور به سر برد، ولی همیشه با یاد وطن بود و راجع به مسائل مختلف کشور اظهارنظرهای متعدد و گاه ضد و نقیض بیان مینمود که در محافل ادبی گاه با انتقاد شدید خوانندگان و مخاطبان مواجه میشدند. ولی شاعر با اینکه گاه تغییر موضع داشت، عقاید و افکارش را با دلائل و ارقام دفاع مینمود. اما این تغییر عقیده به هیچوجه از محبوبیت شعر او نکاست و بازار صابر به عنوان شاعر ملی در میان مردم باقی ماند.
بازار صابر به عنوان شاعر راستین که رسالت اصلی سخن و قلم را به نحو احسن میدانست، از تحولات اجتماعی و سیاسی روزگار در کنار نبود، بلکه بلافاصله و به طور صریح و صحیح اندیشۀ خود را بیان میداشت که در میان خواص و عام مورد تمجید و اقبال صمیمی قرار میگرفت. وی شاگردان زیادی تربیت نمود که امروز اکثر آنها به مرتبۀ استادی رسیدهاند و همگی بر جایگاه رفیع استاد تأکید دارند.
بازار صابر در زمان اوج قدرت اتحاد شوروی به بیان موضوعاتی از جمله خودشناسی، برابری ملل در این کشور، شناخت درست و صحیح تاریخ نیاکان و قدرشناسی از آنان… پرداخت که اغلب شاعران و نویسندگان از بیان و گفتن آنها ترس داشتند و ابا میورزیدند ولی شاعر با جسارت و جرأت این مبانی را بیباکانه میگفت و به بطن جامعه عرضه میکرد.
بازار صابر در میان خوانندگان فارسیزبان نیز از شهرت و محبوبیت زیاد برخوردار است و این شعر او را که از سوی خوانندگان وارد پرده موسیقی شده، حتی برخی سرود ملی تاجیکستان نام بردهاند که در اصل سرود ملی تاجیکستان را گلنظر، شاعر روانشاد تاجیک (۱۹۴۵-۲۰۲۰) سروده است. ولی این شعر آنچنان در دل و اعماق وجود فارسیگویان جای دارد که به سرود مردمی تبدیل شده است:
از خون سیاوشیم، همخون سیاوشیم
از جامهسپیدانیم، هر جامه نمیپوشیم
همسالِ اوستاییم، همآتشِ زردشتیم
ما آتشِ زردشتی، ناکُشته نمیمانیم
اسماعیل سامانی دیوار بخارا بود
ما هموطن اوییم، او هموطن ما بود
ما هم کوه خاراییم، دیوار بخاراییم
دیوار بخاراییم، ما هم کوه خاراییم
یک طایفه از لاهور، یک طایفه از طوسیم
هم وارث قاموسیم، هم وارث ناموسیم
همشهری فردوسی، همشهری اقبالیم
همشهرِ به ناموسیم، همشهر بهاقبالیم
ما شعر و غزلبافی از روز ازل کردیم
صدها رهِ ابریشم[۱] از شعر و غزل کردیم
در شعر عجم شِیر است در شیرِ عجم شیر[۲] است
انبوه قلمزارش نیزار قلمشیر است.
اول ماه مه سال ۲۰۱۸ شاعر مشهور در یکی از بیمارستانهای شهر سیاتل (Seattle) آمریکا دار فانی را وداع گفت و با تلاش حکومت تاجیکستان جنازۀ او به تاجیکستان آورده شد و در آرامگاه لوچاب شهر دوشنبه به خاک سپرده شد.
امامعلی رحمان، رئیس جمهوری تاجیکستان بازار صابر را از جمله شاعران وطندوست میدانست که در تربیت احساس وطندوستی و خویشتنشناسی و هویت ملی تلاش زیاد به خرج داده است. و در یکی از سخنرانیهای خود گفت: «تمامی آثار بازار صابر بهخصوص اشعار سرودهاش در زمان استقلال تاجیکستان از احساس گرم وطنداری و خودشناسی ملی سرشار است. یاد او و سخن والا و ناتکرار شاعر خَلق، بازار صابر تا ابد در حافظه مردم باقی خواهد ماند».
حکومت تاجیکستان به خاطر پاسداشت نام و یاد او باغ فرهنگ و شهرکی را در شهرستان فیضآباد، زادگاه شاعر به نام او نامگذاری کرد.
به هر روی، بازار صابر با سرودن اشعار شیوا و غرّا که سرشار از معانی و مضامین انساندوستانه، اخلاقی و خودشناسی… بود، نام خویش را در تاریخ ادب به ثبت رساند. او رسالت شعر و شاعر را با روح و روان درک کرده بود و هرگز اشعار سفارشی در ستایش کسی نسرود. در سطرهای زیر او مرام و انگیزۀ خود را از شاعری اینگونه به قلم داده و با همین آرا تا پایان عمر وفا کرد:
شاعری در بود و در بنیادِ من
کاش بیدرمان شود، درد است اگر
دردِ شیرین، دردِ مادرزادِ من.
راضیام، بدبخت باشم، لیک باشم شاعری،
راضیام، سرسخت باشم، لیک باشم شاعری،
راضیام، چون سَعدِ سلمان
با گناهِ شاعری در چاه و زندانم کنند،
چون هلالی شعر در لب سنگبارانم کنند…
راضیام من، در خطای شعر رنجورم کنند،
بلکه همچون رودکی کورم کنند
راضیام میرم مرا در خاک نگذارند ولیک
شعر در دستم بمیرم
شعر در حَلقم بمیرم
شاعرِ خَلقم بمیرم!
[۱] . ره ابریشم – جاده ابریشم
[۲] . شیر – حیوان، اسد