عروس شرق ایران، ای کهن‌بم

سروده‌ای از بدرالزمان قریب، عضو پیوستۀ فقید فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به‌مناسبت زلزلۀ بم، پنجم دی‌ماه ۱۳۸۲:

 

زمان آبستن رخداد غم بود

درآن شب چشم خونخوارش به بم بود

زمین بیمار می‌لرزید ازین درد

قضا با خفتگان بم چها کرد!

عروس شرق ایران، ای کهن‌بم

چرا برسرکشیدی دست ماتم

چرا با خاک پوشیدی سر و روی

چرا می‌آیدت ناله ز هر کوی

به یکدم زیرورو شد خانه‌هایت

تلی از خاک، ارگ پربهایت

ز سنگ و خشت و گل کز سقف ریزد

درنگی کو که کس زانها گریزد

صدای کودکی می‌آید از دور

مگر گهواره‌اش امشب شود گور

به اشک خون در آن غمگاه ویران

زنی جوید ز خشت و گل عزیزان

در آن انبوه خشت، افسرده مادر

گهی فرزند خواند گاه همسر

شب سرد کویری، بی‌امان باد

برآرد از دل بی‌خانه فریاد

زمین از لرزه‌ها کرده شکم چاک

هنوزش می‌طپد قلبی در آن خاک

شکسته دست و پا هر سو فتاده

شکسته‌دل به زانو سرنهاده

چو خانه زیر و رو شد، مرد خسته

شکسته‌دل سر خاکش نشسته

شب تاریک و رخدادی پر از غم

ستاره اشک ریزد بر سر بم

شتابید ای بزرگان بم فروهشت

بهشتی بود و اکنون مشتی از خشت

بدرالزمان قریب، ۸۲/۱۰/۷