ز مرگش تأسف خورد عالمی

 

اشاره: صبح سه‌شنبه، هفت مردادماه ۱۳۹۹، زنده‌یاد دکتر بدرالزمان قریب، عضو پیوستۀ فقید فرهنگستان زبان و ادب فارسی و استاد دانشگاه، در سن ۹۱سالگی دار فانی را وداع گفت. به همین مناسبت دکتر صفر عبدالله، عضو پیوستۀ خارجی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در یادداشتی یاد این استاد فرزانه را گرامی داشته و درگذشت او را تسلیت گفته است. آنچه در ادامه می‌آید متن کامل این یادداشت است.

 

 امروز توسط رسانه‌ها از خبر تکان‌دهندۀ درگذشت بانوی دانشمند و ایران‌شناس بی‌مانند، سرکارخانم بدرالزمان قریب، آگهی یافتم و سخت اندوهگین شدم. این بانوی دانا و بی‌نظیر تمام عمر خود را به مطالعه و پژوهش بخشیده و کمتر کسی را در جهان می‌توان پیدا کرد که مثل او عاشق راستین فرهنگ و تمدن ایران تاریخی و زبان‌های ایرانی دورۀ باستان و دورۀ میانه باشد. دردناکتر از همه این است که ما فارسی‌زبانان دیگر کسی را نداریم که در پایۀ او یکی از زبان‌های مهم ایرانی، یعنی زبان و ادبیات سُغدی را بداند. این زبان مهم‌ترین زبان در جادۀ ابریشم بوده و در زمان‌هایی نقش بین‌المللی نیز داشته است .

زبان سُغدی یکی از زبان‌های دیرینۀ ورزرود بود، و استاد بدرالزمان قریب زمانی از زبان سُغدی به‌عنوان «زبان فراموش‌شدۀ جادۀ ابریشم» یاد کرده بودند. با تلاش‌های همین بانوی دلاور بود که سُغد‌شناسی در ایران راه‌اندازی و به‌تدریج نیرومند شد؛ به حدی که دیگر خاورشناسان غرب به نوشته‌های سرکار خانم قریب استناد می‌کردند. وقتی‌که بانو بدرالزّمان قریب به دانشگاه تهران آمدند نخستین کرسی آموزش زبان سُغدی را در این دانشگاه تأسیس دادند. بعدها یادآور شده بودند که «وقتی کار را شروع کردم سُغدی نه متن داشت و نه دستور و نه واژه‌نامه، و من مجبور شدم همۀ کا رها را خودم در کلاس انجام دهم».

ایشان سال‌ها در زمینۀ مطالعات سُغدی فعالیت نمودند و به حدّ بزرگ‌ترین سُغدشناس در جهان رسیدند. استاد بدرالزمان قریب سال‌ها پس از انجام پژوهش‌های زیاد در زمینۀ سُغد‌شناسی، فرهنگ سُغدی را به سه زبان سُغدی و فارسی و انگلیسی نوشتند که این فرهنگ تاکنون در جهان نظیر ندارد. استاد قریب برای نگارش این فرهنگ ده سال از عمر پربرکت خویش را تنها به گردآوری واژه‌های مختلف سُغدی بخشیدند. ایشان متون فراوان مسیحی، بودایی و مانوی را به زبان سُغدی گردآوری، مطالعه و تحقیق نموده، چون گوهرشناس، واژه‌های ناب سُغدی را درآوردند و فرهنگ بی‌مثلی نوشتند. سخن از زبان خود استاد قریب شیرین‌تر است: «بیست سال پیش که گردآوری واژه‌های سُغدی را آغاز کردم به فکر تدوین واژه‌نامۀ فارسی جداگانه‌ای برای هر متن سُغدی مورد بررسی افتادم، اما هر واژه با گونه‌های دیگر ربط می‌یافت. ناچار شدم گونه‌های املایی هر واژه را در سه خط مختلف بررسی کنم و سپس ارجاع به مأخذ آن را در نظر گیرم. ازآنجاکه همۀ متون با حرف‌نویسی منتشر شده بود تلاش کردم تا با مقایسۀ املاهای مختلف و یافتن واژه‌های هم‌ریشه در زبان‌های هم‌خانواده، از راه اطلاعاتی که دو کتاب دستور سُغدی و مقالات و پژوهش‌های دانشمندان فن می‌دادند، آوانوشت نزدیک به تلفظ تقریبی هر واژه را پیدا کنم. از طرف دیگر، وندهای اشتقاقی بعضی از مدخل‌ها با پایانه‌های صرفی آن‌ها همانند بود و می‌بایست با ذکر هویت دستوری مدخل‌ها امکان تمییز را فراهم آورم. افزودن مأخذ به شمارۀ صفحه و سطر و بازبینی درست آن‌ها نیز دیدگان خسته را سفری دراز در پیچ‌وخم اعداد بود. این مسیر طولانی، هدف واژه‌نامه را که ذکر معانی فارسی و انگلیسی در مقابل واژه‌های سُغدی بود تغییر داد و آن را به یک فرهنگ با اطلاعات جامع‌تر تبدیل کرد.» زبان سُغدی یکی از زبان‌های ایرانی میانۀ شرقی است که از قرن اوّل تا قرن ۱۳ میلادی در گسترۀ جغرافیایی بزرگی، از کنار دریای سیاه تا چین، مردمان ایرانی‌تبار بدان گفت‌وگو می‌کردند. این زبان از نظر رنگارنگی و حجم ادبیات، از مهم‌ترین زبان‌های ایرانی میانۀ شرقی است. سُغدی‌ها در سراسر جادۀ ابریشم به شهرسازی و تجارت و کارهای عمرانی و فرهنگی مشغول بودند. بنا به شهادت محققان، از جمله سرکارخانم قریب، آثار نوشته‌شده به زبان سُغدی از نواحی وادی زرافشان تاجیکستان تا یکی از برج‌های داخل دیوار بزرگ چین، و از مغولستان شمالی تا سواحل رود سند در شمال پاکستان کشف شده است. گسترۀ جغرافیایی این زبان گواه نفوذ فرهنگی آن در قرن‌های ۲ تا ۱۳ میلادی بوده است. همچنین نام سُغد در متون اوستایی و کتیبه‌های هخامنشی بارها آمده است. هرچند این قوم، بنا به منابع تاریخی، حدود هزارۀ دوم پیش از میلاد در سمرکند و وادی زرافشان ساکن بوده ‌ست و در هزارۀ اول پیش از میلاد در قسمت بزرگی از سرزمین‌های میان آمودریا و سیردریا سکونت داشته است. سُغدی‌ها در جوار اقوام هم‌نژاد خود، یعنی سکائی‌ها‌ وبلخی‌ها و خوارزمی‌ها زندگی می‌کرده‌اند. البته از سُغدی‌ها اینجا برای آن یادآور شدم که آنچه اینجا آورده‌ام به نحوی یادآوری از گفته‌ها و نوشته‌های بانو بدرالزمان قریب است و منی که از سرزمین سُغد هستم، از شنیدن خبر نامیمون درگذشت بزرگ‌ترین سُغد‌شناس دوران ما، ناخودآگاه از گفته‌ها و نوشته‌های این بزرگ بانوی علم یادم آمد.

استاد بدرالزمان قریب یک عالم آکادمیک به معنای واقعی بودند. در آغاز در رشتۀ علوم طبیعی درس خواندند و بعد از آن به ادبیات فارسی علاقه‌مند می‌شوند و دیری نمی‌گذرد که این عشق و علاقه ایشان را به دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران می‌آورد و ایشان در آزمون ورودی دانشکدۀ ادبیات پذیرفته می‌شوند؛ آن هم آن دانشکده و آن دانشگاهی که به نظر من در آن روزگاران شاید از بهترین دانشگاه‌های جهان بود. شما تصور کنید ایشان با چه استادانی سروکار داشته‌اند! هرکدام شمس عالم‌تاب علم؛ شاگرد کسانی چون محمد معین، استاد ابراهیم پورداوود، استاد پرویز ناتل خانلری، استاد بدیع‌الزّمان فروزانفر، استاد ذبیح‌الله صفا، استاد جلال‌الدّین همایی و دیگران که نام هرکدام از ایشان برای هزارساله‌ها در تاریخ علم و ادب پارسی‌زبانان با خط زرّین نوشته خواهد شد. ازاین‌جهت، زمان هم با این بانوی بی‌نظیر یار و با تلاش‌های ایشان سازگار بوده است.

 پس از گذراندن دورۀ کارشناسی در دانشگاه تهران، با دریافت یک راتبه از دانشگاه پنسیلوانیا در رشتۀ زبان‌های باستانی ایران، برای ادامۀ تحصیل به امریکا می‌روند و از این دانشگاه مدرک کارشناسی ارشد دریافت می‌کنند و باز، برای تکمیل دانش، سالی در دانشگاه میشیگان مشغول به تحصیل آواشناسی می‌شوند. ایشان علاوه بر زبان‌های ایرانی دورۀ باستان و میانه، زبان سانسکریت و زبان‌شناسی هندواروپایی را نیز فرامی‌گیرند. در این دوره با بزرگ‌ترین ایران‌شناسان، نظیر جرج کامرون و والتر هنینگ، آشنا می‌شوند و در نهایت مدرک دکتری خود را با دفاع از رسالۀ «تحلیل ساختاری فعل در زبان سُغدی» به دست می‌آورند. دکتر قریب پس از دفاع از رساله به ایران برگشتند و به مدت یک سال در دانشگاه شیراز تدریس کردند. ایشان در این باره گفته بودند: «همیشه فکر می‌کردم که باید به ایران بازگردم و دانسته‌هایم در این سرزمین بارور شود».

استاد سرکارخانم قریب پس از چهار سال تدریس در دانشگاه شیراز، بار دیگر، با دریافت فرصت مطالعاتی، به امریکا رفتند و مدتی در دانشگاهی زبان فارسی تدریس کردند و مدتی هم در دانشگاه معروف هاروارد به‌عنوان محقق به پژوهش مشغول شدند و باز به دانشگاه شیراز برگشتند. ایشان پس از مدت کوتاهی به دانشگاه تهران انتقال یافتند.

 از این استاد بزرگوار آثار ماندگاری بر جای مانده است که مهم‌ترین آن‌ها فرهنگ سُغدی؛ تحلیل ساختاری فعل در زبان سُغدی؛ وسنتره‌جاتکه، داستان زاده شدن بودا به روایت سُغدی؛تاریخچۀ گویش‌شناسی در ایران؛ مطالعات سُغدی و غیره است. از میان این آثار، فرهنگ سُغدی و مجموعۀ مقالات مطالعات سُغدی در آسیای مرکزی نیز معروف است و متخصصان این حوزه نیز با آثار ایشان آشنا هستند.

سال‌ها پیش، هنگام یکی از مسافرت‌هایم به ایران، در همایشی که در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی صورت گرفت، بار نخست هنگام تنفس بانوی ریزپیکری را دیدم که با نگاه جذّاب و چشمان جویا که احساس می‌شد آدم معمولی نیست، در گوشه‌ای ایستاده با کسی صحبت می‌کردند. از یکی از دوستانم پرسیدم که ایشان خانم دکتر قریب هستند (زیرا عکسشان را دیده بودم). دوستم تأیید کرد. گفتم می‌خواهم بروم و دست‌هایش را ببوسم و انگشتانش را که خامه می‌برداشت و برای ما می‌نوشت ببوسم. آن دوستم خوشحال شد و مرا رهنمایی کرد و چون دیدیم سر ایشان اندکی خلوت شد به نزد ایشان رفتم و سلامی کردم و خودم را معرفی نمودم. استاد تا دانستند که من از تاجیکستانم پرسیدند از کدام بخش تاجیکستان. چون دریافتم که منظور ایشان از این سؤال مربوط به علاقه‌مندی حرفه‌ای ایشان است، گفتم از سرزمین سُغد، از حوالی سمرقندم، از پنجکنت. استاد بسیار خوشحال شدند و دوباره نام و نسبم را پرسیدند و از یغناب سؤال کردند. گفتم ما با یغنابی‌ها از یک درّه هستیم، ولی من متأسفانه هنوز یغناب را ندیده‌ام. و گفتم که در تاجیکستان همۀ فرهنگیان شما را می‌شناسند و دوستتان دارند. ایشان خوشحال شدند و سپس خداحافظی کردیم. پس از مدت‌ها در جلسۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایشان را دیدم. می‌دانستم که عضو پیوستۀ فرهنگستان هستند. نزد ایشان رفتم و سلام گفتم و احوال‌پرسی کردم. ایشان پرسیدند که از تاجیکستانم، گفتم آری. گفتند: پس سفر عبدالله را می‌شناسید! با ایشان چند سال پیش در دایرةالمعارف دیداری داشتم. گفتم: استاد، خودم هستم! ولی پیر شده‌ام. هر دو خندیدیم. به خود گفتم استاد حق داشتند که مرا نشناسند.

 امروز که این خبر نامیمون رسید، به خود گفتم کاش خداوند کاری می‌کرد که کسانی مثل بانو بدرالزمان قریب عمر بیشتری می‌دیدند… و حقّا که:

کسی کو نکونام میرد همی

ز مرگش تأسف خورد عالمی

(اسدی طوسی)