نقدی بر نقدهای فرهنگستان

اشاره: نویسندۀ کانال «زبان‌شناسیک» در نوشته‌ای دربارۀ واژه‌گزینی به موضوع مهمی در این حوزه اشاره کرده است که مناسب دیدیم آن را در وبگاه فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز منتشر کنیم. ضمن تشکر از نویسنده/ نویسندگان این کانال، به اطلاع تمامی مخاطبان و صاحب‌نظران و متخصصان می‌رسانیم که فرهنگستان زبان و ادب فارسی از تمام نقدها و پیشنهادهای علمی در حوزۀ واژه‌گزینی استقبال می‌کند. آنچه در ادامه آمده متن کامل نوشتۀ این کانال است که با اندکی ویرایش تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

نقدهایی را که به فرهنگستان شده همه‌مان کمابیش شنیده یا خوانده‌ایم. بیشترِ این نقدها ناظر بر فعالیت‌های واژه‌گزینیِ فرهنگستان است. بااینکه فعالیت‌های این فرهنگستان محدود به واژه‌گزینی نمی‌شود و فقط یکی از فعالیت‌هایش واژه‌گزینی است، اما این بخش بیشتر مورد توجه عام و خاص قرار گرفته. غیرمتخصصان از این فعالیت‌ها لطیفه‌هایی همچون «کش‌لقمه» و «درازآویز زینتی» ساخته‌اند و متخصصان هم نقدهای مصداقیِ دیگری کرده‌اند [توضیح فرهنگستان: اصولاً این واژه‌ها محصول واژه‌گزینی فرهنگستان نیست]. از هر دوِ این نقدها می‌توان نکات مفیدی استخراج کرد، اما جای یک نکته در این نقدها خالی به نظر می‌رسد که اگر به آن توجه شود ذهنیت‌ها دقیق‌تر و نقدها پربارتر و جدی‌تر خواهند شد.

زبان عمومی با زبان فنی و تخصصی متفاوت است، اما این تفاوت در کدام سطح از زبان است؟ نظام واجی زبان عمومی با نظام واجی زبان تخصصی تفاوتی ندارد. نظام صرفی و نحوی آن‌ها نیز تقریباً یکسان است. درنتیجه تفاوت عمدۀ این دو زبان در «اصطلاحات» است. در زبان عمومی از اصطلاحات تخصصی و فنی کمتر استفاده می‌شود و اگر هم در سطح عمومی واژه‌های فنی ساخته و استفاده می‌شود، سخت‌گیری‌های زبان تخصصی در آن وجود ندارد.

برای مثال، در زبان عمومی ممکن است میوه‌فروش‌ها واژۀ «پرتقال ‌خونی» را برای نوعی میوه برگزینند. یا مکانیک‌ها «آچار شلاقی» را برای نوعی آچار انتخاب کنند. یا لوازم‌خانگی‌ها برای وسیله‌ای که ظرف‌ها را می‌شوید، به‌قیاسِ ماشین لباس‌شویی، «ماشین‌ ظرف‌شویی» را بسازند و همین‌طور می‌توانیم برای سایر حرفه‌ها و صنف‌ها مثال‌های مختلفی بیاوریم. اما در زبان تخصصی یا همان زبان علم واژه‌گزینی فرایند پیچیده‌تری دارد. فرهنگستان نیز بیشتر به واژه‌گزینی در زبان علم توجه می‌کند.

در زبان علم باید به شبکۀ مفاهیم توجه کنیم، واژه‌ها باید اشتقاق‌پذیر باشند، و در نهایت استاندارد شوند. مثلاً زمانی‌که «-شناسی» انتخاب شد، سایر معادل‌ها و شیوه‌ها کم‌رنگ شد و معادل‌های علوم را بیشتر با همین تکواژ ساختند. وقتی واژه‌هایمان استاندارد باشند، فهم و انتقال علم نیز آسان‌تر رخ می‌دهد و همین امر در درازمدت می‌تواند به پیشرفت علم کمک کند. مثلاً وقتی در علم پزشکی معادل‌های اعضا با پسوند «-گاه» ساخته شود (تهیگاه، شرمگاه، نشیمنگاه و…)، دانشجو راحت‌تر از آن واژه به معنا منتقل می‌شود.

در زبان تخصصی‌ نمی‌توانیم صرف اینکه برای یک پدیده معادلی در زبان عمومی وجود دارد معادل‌گذاری را رها کنیم. مثلاً ممکن است به فرهنگستان ایراد گرفته شود که چرا «تاجواره» را ساخته است، چون برای آن در زبان عمومی معادل «روکش دندان» را داشته‌ایم. جواب این ایراد و بسیاری ایرادهای دیگر به فرهنگستان در فرق میان زبان عمومی و زبان تخصصی نهفته است. در انگلیسی نیز در زبان عمومی به روکش دندان cap و در زبان تخصصی به آن crown می‌گویند. پس می‌بینیم که گاهی حتی در جایی که معادلی برای یک پدیده داریم، دست به واژه‌گزینی می‌زنیم، چرا که اقتضائات زبان علم با زبان عمومی متفاوت است و این همان حلقۀ مفقوده‌ای است که به نظرم در بسیاری از ذهنیت‌ها و نقدهای موجود نادیده گرفته می‌شود.